مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
حرفی نزن از تـشنگی؛ دریـا رسیده از بیپـنـاهیهـا مگـو مـأوی رسـیده پیغـمبر آمد خیر نازل شد از آن پس فــیـض مـدام از عـالـم بـالا رسـیـده فرخـنده فـیضِ فـرّخ و فرزانهای که آوازهاش تا سـدره و طـوبـی رسیـده آن مدعی کز نسل احمد حرف میزد حـالا بـبـیـنـد چـارمــیـن آقـا رسـیـده این چارمین حیدر نصب؛ این پنجمین دُر از کـوثـر پُـر گـوهـر زهـرا رسیـده داعیه داری که به علمش ناز میکرد کـارش به شـاگـردی این آقـا رسیـده با "کعب الاحبار" و"هریره" دین نمیماند با " قال باقـر" شیعه تا اینجا رسیـده لطفـش همیشه شامل حال گداهـاست از لطف و از آقاییاش بر ما رسیده یا بـاقـر الـعـلـم الـنـبـیّـیـن یـا محـمّـد فـرقـی نداری در حـقـیقـت با محـمّد دریای عـلمت تا ابد ساری و جاری تو مثل زهـرا کـوثری، دنباله داری در جهل تاریک و خزان معـرفتها با یک بغل نور آمدی، گرم و بهاری مثـل پـیـمـبر دست مـردم را گرفـتی بـا تـو سـر راه آمـده؛ عــبـد فـراری وقـتـی تو آقـای مـنـی، در خانـۀ تـو با آبـروتر از گـدایی هـسـت کـاری؟ از تو نـوشـتـم دفـتـرم شـد آسـمـانـی یک آسـمـان لـبـریزِ حس بیقـراری از تو نـوشتـم یـادم آمـد که غـریـبـی افـتاد از دسـتم قـلـم در یک کـنـاری یک دست روی سینه و دست دگر را در پـنجـرههای ضریـحی که نـداری ازحال و روزت در بقیع آتش گرفتم نه سایـبانی، نه چـراغی، نه مزاری یا بـاقـر الـعـلـم الـنـبـیّـیـن یـا محـمّـد فـرقـی نداری در حـقـیقـت با محـمّد |